Sunday, May 29, 2005
بدان جا رسيد دانش من كه بدانم همي نادانم!
جواب آقاي حسن بايگان
راستش را بخواهيد هنگاميكه اي ميل آقاي حسن بايگان ( كه متاسفانه هيچ گونه آشنايي نه با خودشان و نه با آثارشان ندارم و آنگونه كه پيداست گويا محققی بسيار محترم و حدود چهل سال است در كار نوشتن و خواندن مفالات ديگران هستند و بسيار پركار كه با وجود وقت كمشان محبت كرده و به سايت ما سري زده اند!) به دستم رسيد فكر مي كردم كه ايشان مثل خيلي ازهموطنان دلسوز ديگر به من و فعاليتهاي انجمن هنر در تبعيد حساسيت داشته و سعي در بهتر كردن برنامه هاي ما دارند و اي ميلشان خصوصي است و آن را به عنوان تذكري دوستانه برايم فرستاده اند ، اما هنگامي كه بنا به عادت هميشگي به سايت ها مراجعه كردم، ( ايشان طبق نوشته خودشان سايت ها را كنترل مي فرمايند !!! ) در چند سايت ( از جمله سايت هاي آشتي، بروسكه ... ) مقاله ايشان به چشمم خورد كه من را متهم به همه چيز داني كرده اند و اين كه قصد داشته و دارم تا نشان دهم كه از دانشي وسيع و جهاني برخوردارم !! جواب ایشان را همان روز دریافت ای میلشان دادم و ایشان می توانست از چاپ مطلبش درسایت ها جلوگیری کند و نکرد و اجبارا و با ترديد زياد در جواب به هموطن محقق و تاريخدان، كه وقت عزيزايشان، شما و من را بهدر ميدهد، مرا که در گوشه ای دوغ خود را بهم می زنم و کاری بکار این آقا نداشته و ندارم وادار به دفاع از حقوق خود نمود. جواب من به ای میل ایشان بسیار خلاصه بود كه آن را با هم مرور ميكنيم:
" با سلام و با سپاس از مهر شما نه استاد عزيز، من به هيچ وجه ادعا ندارم كه دانشي دارم ( بدانجا رسيد دانش من كه بدانم همي نادانم)، اين را گفته باشم كه بدانيد اين جمله (آن که حقیقت را نمی داند نادان است ولی آن که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند جنایتکار(تبهکار) است.)، از هركسي هست در مورد بسياري از هموطنان ما كه كاملا در جريان مسايل ايران هستند ولي سكوت را ترجيح مي دهند، كاملا صدق مي كند پس مهم نيست كه چه كسي آن را گفته باشد و اگر امضاي " برشت" مشكل ايجاد مي كند مي شود آن را برداشت. بدانجا رسيد دانش من كه بدانم همي نادانم. با مهر و احترام فراوان جواد دادستان "
اين جوابي بود كه من به آقاي حسن بايگان فرستادم ولي از خودم سئوال مي كنم ،آخر چه فرقی برای من و ایشان میکند که این جمله زیبا از چه کسی است وقتی در برابر این همه نادرستی و زشتکاری هايي كه در حق هموطنانمان اعمال مي شود، ساکتیم و چگونه است كه اين هموطن گرامي از چند صد صفحه ترجمه ي كارهاي نويسندگان، شاعران و هنرمندان در تبعيد، ترجمه چند بخش از كتاب تاريخ ادبيات ايران از صبا تا نيما ي يحيي آريان پور و ... در حالي كه انجمن هنر در تبعيد بخاطر شنا كردن در جهت مخالف جريان مورد غضب بخش هاي فرهنگي دولت فرانسه است (برعكس انجمن ها و كار چاق كن هاي رژيم جمهوري اسلامي)و از كمبود شديد مالي رنج مي برد ، ايرادي چه از نظر غلطهاي املايي و چه انشايي نمي گيرند ( اشتباهاتي از اين دست هرچه بخواهيد در سايت من كه ابدا حرفه اي نيست اما کار من تبعیدی را راه می اندازد، فراوان است و آن صد البته از كم سوادي بنده است !)، ولي با ديدن امضايي زير يك جمله ناب و كاملا منطبق با وضع و شرايط كنوني جامعه چند ميليوني مهاجر و تبعيدي، حالشان دگرگون مي شود و با اين كه مژده از نوشتن مفاله اي اجتماعي _تاريخي ميدهند و وقت كمشان، اما اين فرصت را پيدا مي كنند كه دست به قلم برده و از جمله ي " آن كه حقيقت را ... " ،ايراد بگيرند و يا با اصرارنشان بدهند كه من خودم را عقل كل مي دانم ... گفتني است كه در اين مدت كه افتخار برگزاري برنامه هاي فستيوال تئاتر و سينماي ايران در تبعيد را پيدا كرده ام با بسيار هموطناني بر خورد داشته ام كه خودرا دائره المعارف و مركز جهاني دانش، علم، هنر، شعر و سياست و ...روي زمين، مي پندارند و هيچ كس نبايد در حرفهاي آنها كمترين شك و ترديدي داشته باشد. اما بايد گفت كه متاسفانه اين هموطنان دانشمند از كمبود يك چيز بسيار مهم هم در زندگيشان رنج مي برند و آن هم تواضع، افتادگي و متانت و از آنچه زیادی دارند همانا تنگ نظری، خود محور بینی، حسادت، توطئه گري، زبان بازي و خود خواهی شدید است. بي خود نيست كه هربلايي سرمان آمده از دانش وسيع خانمها و آقايان همه چيزدان و پر مدعا بوده و گرنه در هر دوره اي مردم عامي و بيسواد کوچه و خیابان كه سرشان به پیدا کردن راه حلی برای گرفتاريها و بدبختي هاي بیشمار ناشي از راهنمايي ها و تشخیص های مدبرانه ي همين پرفسورهاي كتابخوان و مقاله نويسان حرفه اي، گرم بوده است. با مهر و احترام جواد دادستان مدير انجمن هنر در تبعيد
|
|
صفحه اصلي
آرشيو
نشريه سياسى، اجتماعى ، فرهنگى انجمن گلهاى سرخ
انجمن گلهای سرخ
مرتضي محيط
چريك هاي فدايي خلق
اخبار سیاهکل
روشنگری
فوروم اجتماعی ایران
ایران نبرد
حزب كمونيست ايران
دلنگرانیهای من - متن سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی
|