اندر حكايت اندر حكايت است كه در بلاد قديم پشت كوهها مرداني خدا شناس مي زيستند كه از فرط عبادت پيشاني آنان مثل كف پا چروك و كثافت بود و با سنگ پا هم پاك نمي گرديد. روزي از آنان سئوال شد كه اين حماقت به چه كار آيد پاسخ دادند اي دوزخي تو نمي فهمي پس دم مزن. خاك بر سرمان كه چنين كنند و ما دم نزنيم و باز خاموش و بره وار به چراي ابدي خويش ادامه دهيم و خرسند از ني چوپان بع بع كنيم و دنبه بپرورانيم تا قربانگاه در پيشگاه بت اعظم و سال اعظم خون بريزيم تا مرز پرگهر مرواريدش را تقديم عابدان برحق نظام مقدس نمايد " خراباتي" |