spacer

مزدکیان

spacer - -***--- یاد جانباختگان سال شصت وهفت گرامی باد--***- از موج جدید خشونت و اعدام جلوگیری کنید ---- اتحاد و همبستگي آغاز راه هر مبارزه است

Saturday, July 09, 2011

امروز روز انتخابات است

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامه ي اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سياستمدار گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
فرشته گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبي روز اول نبود بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سياستمدار گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ و غيره
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای
.


آيا ما بايد باز هم بعد از تقلب بزرگ در خرداد 88 فريب جمهوري اسلامي را بخوريم و در انتخابات مجلس شركت كنيم. آيا حماقت تعريف مشخصي دارد


ستاره سرخ





به احتمال 99 درصد با ديدن اين صحنه تحريك ميشويد





ماجرای مجسمه زن ومرد کشاورز





بلایی که بر سر یک مجسمه هنری در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی افتاد:یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه "زن ومرد کشاورز" اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف نمایند تاعبرت آنها باشد.این مجسمه در دوران پهلوی، در جلوی وزارت کشاورزی در خیابان بلوار کشاورز قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد غضب بعضی از تندروهای مذهبی قرارگرفت و دلیل آن هم سه چیز بود: یکی سر بدون روسری زن، دومی ساق پای برهنه زن که دامن به پا داشت و سوم نماد کمونیسم بودن آن.ابتدا یکي که تصور میکرد این مجسمه باعث فساد میشود دستور داد تا مدتی روی آن را با برزنت پوشاندند و کسانی که مجسمه را در آن محل به یاد نداشتند، مدتها سردرگم بودند که این شی عظیم زیر برزنت جلوی وزارت کشاورزی چیست؟


مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (!) بود و مشغول آبیاری گیاهی نمادین، محجبه کردند، یعنی لچکی روی سرش انداختند و پای زن را هم که لخت بود، شلوار بد ریختی از جنس همان برزنت پوشاندند.اما این کارها چنان با بد سلیقگی انجام شد که بینندگان تصور می کردند سر و پای زن کشاورز را گل مالی کرده اند به این ترتیب مجسمه بکلی از ریخت افتاد و مورد تمسخر مردم قرار گرفت و تا مدتها سوژه مردم و مطبوعات بود مبتکران لابد تصور نمی کردند چنین کاری با یک مجسمه فلزی چنین باعث مضحکه آنها خواهد شد.ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلو وزارت کشاورزی برداشته و به جلو موزه هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار انجام شد ولی گویا باز هم یک مبتکر و نخبه ای بر فساد آمیز بودن این مجسمه شک برد و دستور دادند اینبار آن را چنان جایی قرار دادند که اثری از آن باقی نماند پس مجسمه را از جلوی موزه هنرهای معاصر هم برداشته و به انتهای باغ مجسمه موزه معاصر منتقل کرده اند تا چشم انس و جن بر آن نیافتد تا به بهترین شکل ممکن امربه منکر و نهی از معروف کرده باشند آنهم با یک مجسمه.خوب به این مجسمه نگاه کنید به نظر شما چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود؟



حالا فكر نكنيد اين تحجر مخصوص ايران است. همه كشورها اين مشكلات را پشت سر گذاشته اند مثلا همين امريكاي خودمان. كشور به اصطلاح آزادي و دموكراسي را ببينيد در سال 1922 چگونه بوده است.

گشت ارشاد در آمریکا در 90 سال قبل




اندازه گیری فاصله زانو تا مایوي شنای یک زن جوان درسال 1922 بر اساس قانون این فاصله نمی بایست بیشتر از پانزده سانتیمتر می بود.


spacer
powered by blogger