spacer

مزدکیان

spacer - -***--- یاد جانباختگان سال شصت وهفت گرامی باد--***- از موج جدید خشونت و اعدام جلوگیری کنید ---- اتحاد و همبستگي آغاز راه هر مبارزه است

Wednesday, June 22, 2011

هوشنگ ابتهاج
دیر است ، گالیا!در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!دی...ر است گالیا! به ره افتاد کاروانعشق من و تو ؟ ...آهاین هم حکایتی ستاما در این زمانه که درمانده هر کسیاز بهر نان شبدیگر برای عشق و حکایت مجال نیستشاد و شکفته در شب جشن تولدتتو بیست شمع خواهی افروخت تابناکامشب هزار دختر همسال تو ولیخوابیده اند گرسنه و لخت روی خاکزیباست رقص و ناز سرانگشت‌های توبر پرده‌های سازاما هزار دختر بافنده این زمانبا چرک و خون زخم سرانگشت هایشانجان می کنند در قفس تنگ کارگاهاز بهر دستمزد حقیری که بیش از آنپرتاب می کنی تو به دامان یک گداوین فرش هفت رنگ که پامال رقص توستاز خون و زندگانی انسان گرفته رنگدر تار و پود هر خط و خالش، هزار رنجدر آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگاینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاکاینجا به باد رفته هزار آتش جواندست هزار کودک شیرین بی گناهچشم هزار دختر بیمار ناتوان ...دیر است گالیا!هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیستهر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمانهنگامهٔ رهایی لبها و دست هاستعصیان زندگی استدر روی من مخند!شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!یاران من به بند،در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاهدر عزلت تب آور تبعیدگاه خارکدر هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاهزود است گاليادر گوش من فسانهٔ دلدادگي مخواناکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!زود است گالیا! نرسیدست کاروان...روزی که بازوان بلورین صبحدمبرداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،روزی که آفتاباز هر دریچه تافت،روزی که گونه و لب یاران همنبردرنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،من نیز باز خواهم گردید آن زمانسوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه هاسوی بهارهای دل انگیز گل فشان سوی تو،عشق من


Comments: Post a Comment
spacer
powered by blogger