spacer

مزدکیان

spacer - -***--- یاد جانباختگان سال شصت وهفت گرامی باد--***- از موج جدید خشونت و اعدام جلوگیری کنید ---- اتحاد و همبستگي آغاز راه هر مبارزه است

Saturday, July 09, 2011

امروز روز انتخابات است

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامه ي اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سياستمدار گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
فرشته گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبي روز اول نبود بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سياستمدار گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ و غيره
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای
.


آيا ما بايد باز هم بعد از تقلب بزرگ در خرداد 88 فريب جمهوري اسلامي را بخوريم و در انتخابات مجلس شركت كنيم. آيا حماقت تعريف مشخصي دارد


ستاره سرخ





به احتمال 99 درصد با ديدن اين صحنه تحريك ميشويد





ماجرای مجسمه زن ومرد کشاورز





بلایی که بر سر یک مجسمه هنری در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی افتاد:یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه "زن ومرد کشاورز" اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف نمایند تاعبرت آنها باشد.این مجسمه در دوران پهلوی، در جلوی وزارت کشاورزی در خیابان بلوار کشاورز قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد غضب بعضی از تندروهای مذهبی قرارگرفت و دلیل آن هم سه چیز بود: یکی سر بدون روسری زن، دومی ساق پای برهنه زن که دامن به پا داشت و سوم نماد کمونیسم بودن آن.ابتدا یکي که تصور میکرد این مجسمه باعث فساد میشود دستور داد تا مدتی روی آن را با برزنت پوشاندند و کسانی که مجسمه را در آن محل به یاد نداشتند، مدتها سردرگم بودند که این شی عظیم زیر برزنت جلوی وزارت کشاورزی چیست؟


مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (!) بود و مشغول آبیاری گیاهی نمادین، محجبه کردند، یعنی لچکی روی سرش انداختند و پای زن را هم که لخت بود، شلوار بد ریختی از جنس همان برزنت پوشاندند.اما این کارها چنان با بد سلیقگی انجام شد که بینندگان تصور می کردند سر و پای زن کشاورز را گل مالی کرده اند به این ترتیب مجسمه بکلی از ریخت افتاد و مورد تمسخر مردم قرار گرفت و تا مدتها سوژه مردم و مطبوعات بود مبتکران لابد تصور نمی کردند چنین کاری با یک مجسمه فلزی چنین باعث مضحکه آنها خواهد شد.ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلو وزارت کشاورزی برداشته و به جلو موزه هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار انجام شد ولی گویا باز هم یک مبتکر و نخبه ای بر فساد آمیز بودن این مجسمه شک برد و دستور دادند اینبار آن را چنان جایی قرار دادند که اثری از آن باقی نماند پس مجسمه را از جلوی موزه هنرهای معاصر هم برداشته و به انتهای باغ مجسمه موزه معاصر منتقل کرده اند تا چشم انس و جن بر آن نیافتد تا به بهترین شکل ممکن امربه منکر و نهی از معروف کرده باشند آنهم با یک مجسمه.خوب به این مجسمه نگاه کنید به نظر شما چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود؟



حالا فكر نكنيد اين تحجر مخصوص ايران است. همه كشورها اين مشكلات را پشت سر گذاشته اند مثلا همين امريكاي خودمان. كشور به اصطلاح آزادي و دموكراسي را ببينيد در سال 1922 چگونه بوده است.

گشت ارشاد در آمریکا در 90 سال قبل




اندازه گیری فاصله زانو تا مایوي شنای یک زن جوان درسال 1922 بر اساس قانون این فاصله نمی بایست بیشتر از پانزده سانتیمتر می بود.



Wednesday, June 22, 2011


کارگر زندانی

فرزندمان به چه جرمي محكوم به 20 سال زندان است؟
مردم ايران و جهان كارگران وزحمتكشان ! تمام کسانی که بهنام نیز مانند شما یک زحمت کش بود! اتحاديه هاي كارگري كه بهنام نيز مانند یکی اعضای شما يك كارگر بود! بهنام ابراهیم زاده ، فرزندمان در 22 خرداد سال 89 سوار اتوبوس شركت واحد در مسير ميدان انقلاب و ازادي ...دستگير مي شود . او براي اعتراض به دستگيري بی دلیل اش و حبس در سلول انفرادي بند 209 زندان اوين دست به اعتصاب غذا زد ؛در نتيجه این اعتصاب او دچار بيماري شديد گرديد و عاقبت او را به بند 350 اوين منتقل كردند. زمان اعتصاب غذایش به 3هفته متمادي كشيد در دادگاهي كه هيچ شباهتي به دادگاه و عدالت ندارد او به بيست سال زندان محكوم گرديد كه اين حكم از بيسابقه ترين حكم هاي جمهوري اسلامي ايران است. طي اين يك سال تمام تلاشمان بي حاصل ماند و فقط همان محكوميت بيست سال را از سازمانها و نهادها شنيديم.ما شاهد سپرش شدن عمر عزيزمان در پشت در هاي زندان منحوس اوين هستيم. ما اكنون رو به تمامي انسانهاي شريف و ازادي خواه ايران و جهان وتشکل های کارگری و سازمانهاي مدافع حقوق بشر اورده ايم. ما از همه ی کارگران و نهاد های کارگری ميخواهيم كه براي ازادي اين عزيزمان كه پدر فرزندي است و همسري تنها که چشم به راه وی هستند تلاش کنند .ما براي ازادي بهنام ابراهيم زاده اميدواریم وچشم انتظار كمك براي او و برای ديگر زندانيان سياسي هستيم.


خانواده بهنام ابراهيم زاده كارگر زنداني محكوم به بيست سال زندان خرداد ماه 1390 - ایران

هوشنگ ابتهاج
دیر است ، گالیا!در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!دی...ر است گالیا! به ره افتاد کاروانعشق من و تو ؟ ...آهاین هم حکایتی ستاما در این زمانه که درمانده هر کسیاز بهر نان شبدیگر برای عشق و حکایت مجال نیستشاد و شکفته در شب جشن تولدتتو بیست شمع خواهی افروخت تابناکامشب هزار دختر همسال تو ولیخوابیده اند گرسنه و لخت روی خاکزیباست رقص و ناز سرانگشت‌های توبر پرده‌های سازاما هزار دختر بافنده این زمانبا چرک و خون زخم سرانگشت هایشانجان می کنند در قفس تنگ کارگاهاز بهر دستمزد حقیری که بیش از آنپرتاب می کنی تو به دامان یک گداوین فرش هفت رنگ که پامال رقص توستاز خون و زندگانی انسان گرفته رنگدر تار و پود هر خط و خالش، هزار رنجدر آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگاینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاکاینجا به باد رفته هزار آتش جواندست هزار کودک شیرین بی گناهچشم هزار دختر بیمار ناتوان ...دیر است گالیا!هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیستهر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمانهنگامهٔ رهایی لبها و دست هاستعصیان زندگی استدر روی من مخند!شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!یاران من به بند،در دخمه‌ های تیره و نمناک باغشاهدر عزلت تب آور تبعیدگاه خارکدر هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاهزود است گاليادر گوش من فسانهٔ دلدادگي مخواناکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!زود است گالیا! نرسیدست کاروان...روزی که بازوان بلورین صبحدمبرداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،روزی که آفتاباز هر دریچه تافت،روزی که گونه و لب یاران همنبردرنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،من نیز باز خواهم گردید آن زمانسوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه هاسوی بهارهای دل انگیز گل فشان سوی تو،عشق من



Sunday, May 29, 2011









پدال آقا
وقتی در صفحه ی فيس بوک دوست ارجمندی -که اسم او را نمی برم تا خدای نکرده بلايی بر سرش نياورند- تصوير "آقا" را با پدال زير پايش ديدم، به خودم گفتم: "نه بابا، اين عکس واقعی نيست!" ولی وقتی ديدم منبع عکس، سايت "ليدر ايران" و خبرگزاری "مهر" است شک ام تبديل به شگفتی شد. دوست خبرنگارم اين پدال را پدال تکبير ناميده است. يعنی وقتی آقا در اثنای صحبت هايش به نقطه ی اوج رسيد و تکبير لازم آمد، پدال را فشار می دهد و سربازان جان بر کف ولايت، الله کبر می گويند. بسيار پيش آمده که آقا وسط نطق بوده و يک نفر مثل خروس بی محل قوقولی قو کرده و تکبير فرستاده و تمرکز ايشان را در هم ريخته و ايشان به جای "آوَرين، آوَرين"[آفرين، آفرين]، دست اش را به علامت ساکت! تکان داده و دلخور شده است. بر اين اساس بعيد نيست که اين پدال، پدال تکبير باشد.
ولی با در نظر گرفتن تصوير نورافشانی ايشان در داخل اتومبيل، اين حدس تقويت می شود که پدال مزبور، نوعی "ديمر" باشد که ميزان نورافشانی به سمت ايشان را کم و زياد می کند و مانع آزردگی چشم مبارک می گردد. بعد از رخداد "احمدی نژاد- صالحی- مشائی – آقا"، يا به طور خلاصه "مشائی گيت"، جنگ امروز، نه جنگ سخت و نه جنگ نرم، بل که جنگ هاله های نور است، يعنی اگر احمدی نژاد دارای هاله ی نور است، آقا هم بايد هاله ای هم اندازه ی او و بل که پر نورتر از او داشته باشد که حرف اش در ميان مسلمين جهان شنيده شود. حالا اين پدال ممکن است در اثنای ارشاد جهانيان، نور هاله را کم و زياد کند و مانع کاهشِ بينايیِ صاحبِ نور در اثر تشعشع بيش از حد شود و خداوند بر حقايق عالِم است
.





Tuesday, May 10, 2011


به گزارش «الف»، سایت نزدیک به احمد توکلی از مخالفان احمدی نژاد، شركت سرمايه‌گذاري ميراث فرهنگي و گردشگري ايران مشهور به سمگا كه در هفتم تيرماه 1388 با سرمايه 20 ميليارد تومان به ثبت رسيده و تأسيس شده است، ظرف مدت كوتاهي توانسته 6 شركت اقماري بزرگ تأسيس كند. يكي از شركت‌هاي مولود سمگا، بانك جديدالتأسيس «گردشگري» است كه در بدو تولد، سرمايه آن از 200 ميليارد به 600 ميليارد تومان افزايش پيدا كرده‌است. اسفنديار رحيم مشايي و حميد بقايي جزو اولين سهامداران شركت سمگا بوده اند و مدير عامل اين شركت، مهدي جهانگيري، معاون سابق مشايي در سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري است. جهانگيري همان كسي است كه در سال 87 پس از ماجراي مشهور حمل قرآن با موسيقي و دف، تحت فشار علما و اقشار متدين ناچار به استعفا شد. جهانگيري پس از استعفا از معاونت سازمان ميراث فرهنگي و جهانگردي، شركت خصوصي سمگا را تأسيس كرد و با حمايت ويژه دولت، همكاري مالي حداقل 10 بانك، موسسه مالي و شركت سرمايه گذاري را جلب كرده است. اين شركت ابتدا قرار بود با عنوان «صندوق سرمايه گذاري ميراث فرهنگي و گردشگري» فعاليت كند، اما بعدا به نام «شركت سرمايه گذاري ميراث فرهنگي و گردشگري - سمگا» تغيير نام داد. اسفنديار رحيم مشايي نه فقط تعدادي از سهام اين شركت خصوصي را خريداري كرده است، بلكه از نزديك طرح‌هاي آنرا پيگيري و شخصأ به آنها سركشي مي‌كند.

مشايي و بقايي در اولين روز عرضه سهام شركت سمگا، سهامدار آن مي شوند، 19 ارديبهشت 1388. خرید سهام سمگا توسط چهره های متنفذ سیاسی، سمبل و سیگنال مناسبی برای حمایت های آتی از این شرکت خصوصی بود. همان روز 50 درصد و طي 4 روز بعد، 100درصد سهام عرضه شده شركت سمگا توسط بانكها، موسسسات سرمايه گذاري و افراد مطلع، خريداري شد و پذيره نويسي سمگا قبل از موعد پيش بيني شده به پايان رسيد.

يكي از رانت‌هاي ويژه براي سمگا، واگذاري يك ميليون و دويست و پنجاه و هشت هزار متر مربع از زمين‌هاي لويزان در شمال شرقي تهران به اين شركت خصوصي بوده است.براي اين واگذاري نه تنها مزايده‌اي برگزار نشده، بلكه براساس مصوبه شماره 99677/43084 مورخ 88.5.18 هيات وزيران و صورتجلسه مورخه 88.12.23 كارگروه ميزاث فرهنگي استان تهران، كل زمين‌هاي فوق بايد بصورت رايگان به شركت خصوصي سمگا واگذار شود.

اسفنديار رحيم مشايي ارديبهشت ماه 88 در رزمان تصدي رياست سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري گفته بود: « سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري قرار است در راستاي عمل به اصل 44 قانون اساسي آن بخش از فعاليت‌ها، اموال و دارايي‌ها، هتل‌ها و سهام شرکت‌هاي وابسته را وفق مقررات به اين شرکت - سمگا - واگذار کند».

خوشبختانه با توجه به شكاف موجود در حكومت اسلامي ، ديوان محاسبات (بازوي نظارتي قوه مقننه و مسوول نظارت مالي بر عملكرد دستگاه‌هاي دولتي)، اين موضوع را بررسي كرد و در تاريخ 89.10.25 از واگذاري 1258800 متر مربع از زمين‌هاي لويزان به شركت خصوصي سمگا جلوگيري و مصوبه هيات دولت در اين باره را به دليل نقص قوانين متعدد، لغو كرد.از جمله مزاياي دولتي ديگري كه به سمگا تعلق گرفته، امتياز ساخت و بهره‌برداري از هتل‌هاي بین المللی فرودگاه امام خميني(ره) به اين شركت خصوصي بوده است. براساس اين قرارداد، شركت سمگا 31هزار متر مربع زمين رايگان در محوطه فرودگاه بين المللي امام خميني دريافت و در آنها هتل مي‌سازد و 25 سال پس از بهره‌برداري، هتل‌ها را به شركت فرودگاه‌هاي كشور واگذار مي‌كند. درباره قرارداد واگذاري زمين به شركت سمگا براي ساخت هتل در فرودگاه امام خميني، مدير عامل اين شركت اعلام كرده است: « ...اين شركت بابت دريافت زمين‌هاي موضوع اين قرارداد، پولي نمي پردازد اما بابت كارشناسي اين زمين‌ها، حدود 3 ميليارد تومان(!) بايد بپردازد كه اين امر بايد اصلاح شود».محمدرضا اميرحسنخاني رئيس هيات مديره سمگا در پاسخ به سوال خبرنگار الف، درباره نحوه دستيابي اين شركت به قراردادهای لویزان و فرودگاه امام خمینی گفت: «از جزئيات موضوع اطلاعي ندارم و تا آنجايي كه مي‌دانم بصورت حق بهره‌برداري بوده است». آقای حسنخانی در پاسخ به این سوال که چرا این حق، الف) بدون مزایده و مناقصه ب) چرا رایگان، و ج) چرا به سمگا داده شده است، پاسخی نداد. قابل ذكر است كه دكتر اميرحسنخاني نماينده مجلس هفتم از فردوس و طبس بود.مطابق قانون، كليه دستگاه‌هاي دولتي موظفند مناقصه‌هاي خود را قبل از انتخاب طرف قرارداد، از طريق درج در روزنامه‌هاي رسمي و پايگاه ملي مناقصه‌ها به عموم اعلام كنند و قرارداد را به بهترين پيشنهاد دهنده واجد شرايط واگذار كنند. پيگيري‌خبرنگاران الف نشان مي‌دهد هيچ اثري از مناقصه ساخت هتل در فرودگاه بين‌المللي امام خميني نه در روزنامه رسمي و نه در پايگاه ملي مناقصات و نه در سايت شركت فرودگاه‌هاي كشور وجود ندارد. درباره اين قرارداد، خبرنگار الف از شركت فرودگاه هاي كشور استعلام كرده كه توضيحات اين شركت به محض وصول انشاءالله منتشر خواهدشد.بنابه آگهی شماره شماره27433/ت32/88 روزنامه رسمی (بهمن 88)، اعضای هیات مدیره شرکت سمگا به همراه سوابق آنها، افراد زیر بوده اند:•

آقای مهدی جهانگیری (نماینده نارپ ایرانیان، سهامی خاص)، مدیرعامل – معاون سابق آقای اسفندیار رحیم مشایی•

آقای علي‌اصغر پرهيزکار (نماینده کانون جهانگردي و اتومبيل‌راني جمهوري اسلامي ايران) - مدیرعامل سابق صندوق حفظ، احیا و مرمت آثار تاریخی، وی چند ماهی است با حکم بقایی مدیر عامل منطقه آزاد اروند شده است - عضو هیات مدیره•

آقای محمدرضا حسنخانی (نماینده شرکت آساگستران خراسان سهامي‌خاص)، مدیرعامل بانک جدیدالتاسیس «ایران زمین»، نماینده مجلس هفتم - رییس هیات مدیره•

آقای سید بهاءالدین حسینی هاشمی (نماینده سرمايه‌گذاري و تجارت اميد سهامي‌خاص)، مدیرعامل بانک تات - عضو هیات مدیره• آقای علی اکبر امین تفرشی (نماینده سرمايه‌گذاري پارس آريان سهامي‌عام)، نائب رئيس و عضو هيات مديره بانک پاسارگاد - عضو هیات مدیره•

آقای مهندس رضا حمزه لو (نماینده سرمايه‌گذاري هزاره سوم سهامي‌عام)، مدیرعامل شرکت بازرگانی پتروشیمی، مديرعامل شرکت سرمايه گذاري ايران - عضو هیات مدیره•

آقای مهندس محمدرضا کبوراني (نماینده سرمايه‌گذاري توسعه و عمران زاگرس چهارمحال بختياري )، مدیرعامل سابق شستا - عضو هیات مدیره کمی بیش از دو ماه پیش، اعضاي هيات مديره سمگا در 25 بهمن ماه 89 با جایگزینی احسان تابش به جای پرهیزکار به عنوان نماینده کانون جهانگردی و اتومبیلرانی در هیات مدیره ابقا می شوند (آگهی شماره شماره39169/ت32/89 روزنامه رسمی). اما هم اکنون در پایگاه اطلاع رسانی سمگا، اسامی آقایان غلامرضا حاجی زاده (مدیرعامل بانک سرمایه)، حامد واحدی (مدیرعامل سرمایه گذاری الوند خاورمیانه) به عنوان اعضای هیات مدیره دیده می شود و اسامی آقایان حمزه لو و کبورانی حذف شده است.رشد خيره كننده و غيره عادي شركت خصوصي سمگا در شرايطي اتفاق افتاده است كه سرمايه‌گذاران و توليدكنندگان بخش خصوصي واقعي كه به بيت‌المال و قراردادهاي بزرگ دولتي دسترسي ندارند، از محيط نامساعد كسب و كار در ايران به شدت تحت فشار هستند و در ماه‌هاي اخير كمتر شركت تازه تأسيسي در ايران توانسته به اين صورت رشد كند و صاحب قراردادي بزرگ با موسسات دولتي شود.



Monday, April 25, 2011

داستان ما

روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود.

آخوند پرسید: از مال دنیا چه داری؟

روستایی گفت : همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.

آخوند گفت :من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.

روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد….

آخوند گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!

آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.

صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.

آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت:

امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.

چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!

آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!

ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.

روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم

و این است حال و روز ما

بچه‌های حاجی آقا به وصیت پدر عمل کرده‌اند

در كتاب حاجيآقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجي به كوچكترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت ميكند:
توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي
خواهي جزو چاپيدهها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي ! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه ميكنه و از زندگي عقب مياندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگهداري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من ميشنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري!
سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي
تواني عرض اندام بكن، حق خودت رابگير!
از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي
شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بيسواد؛چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز بايد خورد!
سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده
اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!....
كتاب و درس و اينها دو پول نمي
ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي ميكني!اگر غفلت كردي تو را ميچاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!
خیلی جالبه که بعد از 65 سال هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد..!!!؟؟؟ ظاهراً بچه
های حاجی خوب به وصیت پدر عمل کردهاند!

در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید .تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !

ده فرمان :

1- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .

2- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .

3- هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .

4- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .

5- هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .

6- هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .

7- هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .

8- هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .

9- هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .

10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !

پس از آن

سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،

تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .

او گفت :

ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم

اما

به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد

و ده فرمان چنین شد :

1- هیچ انسانی ، انسان مؤمن دیگر را نکُشد .

2- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .

3- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .

4- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .

5- هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .

6- هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .

7- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر زور نگوید .

8- هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .

9- هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .

10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !

و اینک ای دوستان به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند !

مرتضی مطهری: اولین روحانی سرشناسی که در جمهوری اسلامی ترور شد مرتضی مطهری بود نه آنقدر تفسیر مدرنی از اسلام ارائه داده بود که به جرم التقاطی بودن ترور شود و نه آن اندازه سیاست پیشه بود که اجازه دهد نامش در میان موسسین حزب جمهوری اسلامی دیده شود.عامل ترور او را گروه فرقان نامیده اند گروهی که رهبری آن را علی اکبر گودرزی که تنها سی سال داشت عهده دار بود.صدر حاج سید جوادی،وزیر کشور دولت موقت پس از ترور سرلشگر قرنی توسط گروه فرقان می گوید:«در باره این گروه اطلاعاتی وجود دارد که افشایش به نفع مملکت نیست»(1)به راستی رهبر واقعی این گروه کیست؟چه کسی فرمان شلیک را صادر کرده است؟اشاره حاج سید جوادی به کیست؟

محمود طالقانی: به جز آن که چپ بود لیبرال هم بود،این از عجایب سیاست در ایران است که چپ ها مدعی لیبرال گری شدند نه راست ها.بازرگان پس از مرگ مشکوک طالقانی گفته بود:«امیدواریم نگرانی مرحوم طالقانی که تا پیش از مرگش همراهش بود نیز برطرف گردد،این نگرانی به خاطر قانون اساسی بود»(2) اشاره بازرگان به اصل ولایت فقیه است،اصلی که تا طالقانی زنده بود بهشتی جسارت نکرد در مجلس خبرگان آن را تصویب نماید.اما با مرگ طالقانی جز اینکه ولایت فقیه وارد قانون اساسی شد با انحصارگرایی حزب جمهوری اسلامی مجاهدین خلق نیز به مسیر رادیکالزه شدن هدایت می گردید.راستی طالقانی به خاطر حمله قلبی درگذشت یا به علت رابطه با چپ ها و مخالفت با اصل ولایت فقیه؟«قبول اینکه در زمان وقوع سکته آیت الله تنها بود،تلفن خانه اش ناگهان قطع شده بود و اتومبیلی هم برای بردن او به بیمارستان در دسترس نبود برای مردم ناباور مشکل می نمود»(3)

حسن لاهوتی: شباهتی که حسن لاهوتی با طالقانی دارد این است که فرزند هر دو با مارکسیست ها قرابت دیرینه ای داشته اند و در روزی که هر دو پدر فرزند انقلاب بوده اند انقلاب فرزندشان را خورده است،با این تفاوت که دستگیری مجتبی طالقانی منجر به قهر آیت الله و سپس آزادی فرزند می شود اما دستگیری وحید لاهوتی نه تنها منجر به مرگ خود او می شود بلکه پدر را نیز راهی دیار مردگان می کند.پس در روزی که هاشمی ریاست مجلس را به عهده داشت و گریه امانش را بریده بود اینگونه گفت:«صبح امروز خبر بسیار تلخی به ما رسید و برادرمان،همکارمان و همرزممان جناب حجت الاسلام آقای لاهوتی به دنبال حادثه ای،سکته قلبی که برایشان اتفاق می افتد{…}دار فانی را وداع می گویند »(4) اما فائزه هاشمی سه دهه بعد بر خلاف نظر پدر رازی را چنین فاش می کند:« علت فوت آقای لاهوتی را مسمومیت با سم استرکنین اعلام کردند»(5) سخنی که منجر به توقیف هفته نامه شهروند امروز می شود.راستی مگر هاشمی نگفته بود لاهوتی بر اساس حمله قلبی در گذشته است پس چرا وی و اغلب سران در مراسم خاکسپاری آن همرزم شرکت نکردند؟مگر حمله قلبی جرم بوده است؟

احمد خمینی: احمد خمینی نور دیده چپ ها بود چپ هرزمان بازی را می باخت دست به دامن او می شد تا مشاوره های احمد،دل آیت الله خمینی را بدست آورد.فائزه هاشمی در مورد مرگ لاهوتی می گوید:«انتظاری که از سید احمد آقا به عنوان دوست بسیار نزدیک آقای لاهوتی می رفت،به طور شایسته و بایسته برآورده نشد»(6)مردی که در قبال یار دیرینه اش سکوت کرد نمی دانست پس از مرگش موجی از سکوت او را بدرقه خواهد کرد.آخرین سخنرانی احمد در حسینه جماران نسخه ی نامیمونی برای او پیچید:«چرا ضعف مدیریت خود را به گردن امریکا می اندازید؟ نمیتوانید کشور را اداره کنید و این همه مشکلات را به بارآورده اید و همه را به گردن توطئه خارجی می اندازید.»(7)با این حال کشته شدن دکتر جمشید پرتوی،پزشک احمد خمینی و پیگیری های عماالدین باقی در رابطه با اعترافات سعید امامی و تایید حسن خمینی نشان می دهد پرونده مرگ احمد خمینی همچنان باز مانده است.

1- بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟،جلد اول،داود علی بابایی،نشر امید فردا،ص 205
2-
انقلاب اسلامی از پیروزی تا تحکیم،عباس شادلو،نشر وزرا،صص 85،86
3-
بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟،جلد اول،داود علی بابایی،نشر امید فردا،ص 235
4-
بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟،جلد پنجم،داود علی بابایی،نشر امید فردا،ص 375
5-
هفته نامه شهروند امروز شماره 70
6-
همان
7-



Wednesday, April 20, 2011

1-هيچ کس کار نمی کند، اما تمام برنامه ها اجرا می شود.
2-تمام برنامه ها اجرا می شوند، اما بازار راکد است.
3-بازار راکد است، اما هيچ کس گرسنه نيست.
4- هيچ کس گرسنه نيست، اما همه نا خوشنودند.
5-همه ناخوشنودند، اما هيچ کس شکايتی ندارد.
6-هيچ کس شکايتی ندارد، اما زندان ها پر است.


spacer
powered by blogger